جدول جو
جدول جو

معنی پیر گردانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

پیر گردانیدن
(هََ رْ ءْ)
پیر کردن. اکماء. قنسره. اشابه. سفال. سفول. اکویداد. (منتهی الارب) :
گرد رنج و غم که بر مردم رسد
زودتر می پیر گردد مرد شاب.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
پیر گردانیدن
پیر کردن کهن سال ساختن: گرد رنج و غم که بر مردم رسد زودتر می پیر گردد مرد شاب. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ دَ)
چیره کردن. غلبه و تسلط دادن. تغلیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَکْءْ)
تزکیه. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : شراب...تن را قوی کند و پاک گرداند ببول و عرق و بخار. (نوروزنامه) ، توضئه. نمازی کردن. تطهیر
لغت نامه دهخدا
(عِ سَ بُ کَ دَ)
نظر گردانیدن و نظر گرفتن از چیزی، کنایه از اعراض کردن و رو برتافتن. نظر پوشیدن. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
دل دادن. دلاور کردن. شجاع کردن. دلیر کردن، جسور کردن. گستاخ گردانیدن. تجرئه. (از منتهی الارب) : رشتین، اسکندررا دلیر گردانید و بر عیب و عوار دارابن دارا اطلاع داد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 57). هرکه ملک را... برنقض عهد دلیر گرداند یاران و دوستان را در منجنیق بلا نهاده باشد. (کلیله و دمنه). أذار، حریص و دلیر گردانیدن. تجری، دلیر گردانیدن کسی را بر کسی. (از منتهی الارب) ، دعوا کردن، متهم ساختن، ملزم نمودن. (ناظم الاطباء) ، تشویق کردن. اقدام. (ناظم الاطباء). تشییع. (تاج المصادر بیهقی). تقدیم. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ ءَ / ءِ جُ تَ)
دور کردن. دور ساختن. راندن. (یادداشت مؤلف). انئاء. اطراح. طرح. اقصاء. اضراح. ازاحه. اسحاق. (منتهی الارب). ابعاد. (دهار). زحزحه. (ترجمان القرآن) : جنب، دور گردانیدن کسی را. طهر. اشذاء، دور گردانیدن چیزی را. مکاتعه. لحی، دور گردانیدن خدای نیکی را از کسی. (منتهی الارب). رجوع به دور گردیدن و دور کردن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ کَ / کِ دَ)
پرنمک کردن. (فرهنگ فارسی معین) : املاح، شور گردانیدن طعام را. (منتهی الارب) ، ایجاد آشوب و فتنه کردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ)
کور کردن. نابینا ساختن. و رجوع به کور کردن شود، انباشتن و مسدود ساختن آبراه چشمه و جز آن: و کاریزها انباشتن و چشمه های آب را کور گردانیدن و دزها و شهرها و دیوارها کندن. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 38). و رجوع به کور کردن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ لَ دَ)
تکدیر. تیره کردن
لغت نامه دهخدا
(هََ لَمَ)
بوجود آوردن. ظاهر ساختن: حق تعالی بفضل خوددرخت کدو را پیدا گردانید همان ساعت درخت کدو برآمد. (قصص الانبیاء ص 136) ، معلوم کردن: سوگند خورد که طعام و شراب نخورم تا ایزدتعالی مرا پیدا گرداند که چه باید کرد. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
پهن کردن. تشبیح. (ازمنتهی الارب) : تصفیح، پهن گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) ، تسطیح. رجوع به پهن کردن شود
لغت نامه دهخدا
(وَزْءْ)
پشت کردن. تولیه. تولی. اعراض
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
پریشان خاطر گردانیدن. متحیر کردن. حیران گردانیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از شور گردانیدن
تصویر شور گردانیدن
پر نمک کردن، ایجاد فتنه و آشوب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیرت گردانیدن
تصویر سیرت گردانیدن
تغییر خلق دادن تغییر روش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
ظاهر ساختن آشکار کردن، ایجاد کردن بوجود آوردن: حق تعالی بفضل خود درخت کدو را پیدا گردانید همان ساعت درخت کدو بر آمد، معلوم کردن: سوگند خور که طعام و شراب نخورم تا ایزد تعالی مرا پیدا گرداند که چه باید کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهن گردانیدن
تصویر پهن گردانیدن
پهن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت گردانیدن
تصویر پشت گردانیدن
پشت کردن اعراض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپری گردانیدن
تصویر سپری گردانیدن
تمام کردن بپایان رسیدن، معدوم کردن نابود ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصیر گردانیدن
تصویر بصیر گردانیدن
بینا گردانیدن، دانا کردن، کور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر گردیدن
تصویر پیر گردیدن
پیر شدن پیر گشتن
فرهنگ لغت هوشیار